جدول جو
جدول جو

معنی الهی کاشانی - جستجوی لغت در جدول جو

الهی کاشانی
(اِ لا یِ)
حکیم صدرالدین مسیح الزمان. متوفی در حدود 1032 هجری قمری در تذکره ها بنسبتهای گوناگون از قبیل قمی، هندی و کاشانی یاد شده است. وی از پزشکان عهد جهانگیر پادشاه بود. بهند رفت و در نزد جهانگیر مقرب گردید. آنگاه به سفر حج شتافت و پس از مراجعت درگذشت. این بیت از اوست:
بر گل فتاد چشم تو در عالم خمار
کیفیت از شراب فزون شد گلاب را.
رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 35 و فرهنگ سخنوران و الذریعه ذیل دیوان الهی قمی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ فَ تِ)
میرزا محمدقلی از ایل افشار، و در خدمت نواب شجاع السلطنه حسنعلی میرزا مستوفی و نامه نگار بود، چندی در فارس اقامت داشت. دیوان او قریب به پنج هزار بیت اشعار مختلف و بیشتر غزلیات دارد. وی به سال 1240 هجری قمری درگذشته است. (از مجمع الفصحاء چاپ سنگی ج 2 ص 72).
’ثمر’ در تذکرۀ خود اصل او را از آذربایجان دانسته است. این لغز که ظاهراً درباره منقل است ازوست:
چه مرغی است آن مرغک پرنیان پر
که در زیر پر بیضه دارد ز آذر
پریوار نه ماه پنهان ز مردم
بسالی سه مه آشکار است و دلبر
پرش چار و پا چار و این طرفه کز وی
نه پرواز بینی نه دنبال و نه سر
برودوش او گلشنی سر بسر گل
در آغوش او گلخنی پر ز اخگر
شود گه بگه پرنیان پوش و فربه
بود بیگه و گاه عریان و لاغر
ببزم اندرون لاک پشتی است گویی
کش از لاک بیرون ندیده است کس سر
بخاکسترش جای گاهی چو آتش
برآتش گهش آشیان چون سمندر
نه خار است جسمش ولی همچو خارا
همه آتشش در نهانست مضمر
نه کشتی بود لیک ماند بکشتی
که در بحری از آتش انداخت لنگر
نه گردون بود لیک ماند بگردون
که از عرصه اش جلوه گر بینی اختر
بود توأم عرش فرخنده نامش
ولی پایه اش نیست از فرش برتر
بر از آسمان پایه اش وین عجب بین
ز بیمایگی هر گدار است همسر
صداع آورد بوی او وین عجبتر
کش از بوست مشکوی خسرو معطر
گشاید چو پر بینی از چار سمتش
فروزنده کانون و سوزنده مجمر
بکانون بزم ملک زاده ماند
که سوزند در وی همی عود و عنبر
جهاندار جمشیدفر آنکه رایش
کند کار شمشیر شاه مظفر.
از غزلیات او این ابیاتست:
کردی نگاهی بازجو تیر خطاناکرده را
کایند صیادان ز پی نخجیر ناوک خورده را.
تو بی بهانه کسی را نمیکشی چکنم
که من سراغ ندارم بخود گناهی را.
علاج چون نتوان آب چشم مردم را
ازین چه سود که خاکم بر آستانۀ تست.
خدا زین باغبانان داد مرغان چمن گیرد
که نگذارند بر شاخ گلی مرغی وطن گیرد.
با کس گر از جفات نکردم شکایتی
پنداشتم که جور ترا هست غایتی.
(از مجمعالفصحاء چاپ سنگی ج 2 ص 72 به اختصار)
و رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص 100 و دانشمندان آذربایجان ص 50و الذریعه ج 9 قسمت اول ص 90 و فرهنگ سخنوران و تاریخ ادبیات برون ترجمه رشید یاسمی ص 150 (حاشیه) و ص 200 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ)
میر محمدطاهر. از شعرای ایران در عهد شاه سلیمان صفوی است. وی ابتدا در اصفهان میزیست و سپس به کشمیر رفت و در سال 1136 ه. ق. در آنجا درگذشت. منظومه ای بنام ’حداد و حلاج’، و نیز دیوانی مرتب دارد. و ظاهراً ’علوی’ تخلص اوست. (از ریحانه الادب ج 3 ص 122 از قاموس الاعلام ج 4 ص 3175)
لغت نامه دهخدا
(عَیِ)
ابن قاسم کاشانی کاتب. مکنی به ابوالحسن. وی از نویسندگان مبرز بود و او را برخی از نامه ها است که در معجم الادباء نقل شده است. رجوع به معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 99 و چ مارگلیوث ج 5 ص 295 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن کمال الدین حسین کاشانی. ملقب به غیاث الدین. رجوع به غیاث الدین (علی بن کمال الدین حسین کاشانی) شود
ملا علی کاشانی، مشهور به ملا علی حالی. او را اشعاری است که در تحفۀ سامی منقول است. (از الذریعه ج 9)
لغت نامه دهخدا